- حرف انداختن
- در سخن کسی دویدن
معنی حرف انداختن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لرت افکندن
مجرد گشتن و نشاط کردن
انداختن، بمجادله و مناظره افکندن
سوال کردن تقاضا کردن
آب دهن افکندن
حرکت دادن و جنباندن سر به هر طرف از روی تکبر و مستی و شور و حال
منسوخ کردن، از بین بردن
خواهش کردن، التماس و الحاح
برافکندن، از میان بردن، نابود کردن، رسم و عادت یا قانونی را از بین بردن
درگیر کردن، انداختن، افکندن، به درون افکندن، شروع کردن، آغازکردن
плевать
spucken
плювати
sputare
escupir
cracher
spugen
থুথু ফেলা
تھوکتا